۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

شعر از جناب حبیب الله اوجی


ای خوش آن لحظه که قلبم هدف تیر شود
وای بر من اگر امضای قَدَر دیر شود

تازی خیمهء شب بازی دنیا سگ کیست
که به پیش سپه عشق، عنان گیر شود

دَمِ عشّاق جگر سوخته را تاثیری است
که از او سلطنت عشق جهانگیر شود

گیر و داری است در این راه خطرناک که دل
هر زمان دامن جان گیرد و درگیر شود

پیر را عشق جوان سازد و هر تازه جوان
چون گرفتار غم عشق شود پیر شود

تشنگان در طلب آب روانند ولی
عاشق از سوز تب عشق ز جان سیر شود

دیده ام در خوابی و امّید که در اسرع وقت
یار با ما سَرِ صلح آید و تعبیر شود

کرده محکوم به اعدام مرا حاکم شرع
هان مبادا که در این مرحله تاخیر شود

"نابت" ار بانگ اَنا الحَق بزند چون منصور
جای دارد که در این جامعه تکفیر شود