۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

دانشجوی بهائی به علت "اعتقاد به آئین بهائی" از دانشگاه اخراج شد



جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی - شکوفه درخشانیان، دانشجوی بهائی رشته ی کارشناسی معماری در دانشگاه طبری بابل به علت "اعتقاد به آئین بهائی" از دانشگاه اخراج شد.

به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی این دانشجوی ترم ۷ رشته ی کارشناسی معماری داخلی در دانشگاه طبری واقع در شهر بابل در روز ۱۶دی ماه سال ۱۳۹۱ یعنی ۲ روز مانده به امتحانات پایان ترم از دانشگاه اخراج شده است.

روز ۱۲ دی ماه ۹۱ طی تماسی از طرف رییس کل حراست دانشگاه طبری و احضار ایشان در روز شنبه ۱۶ام دی ماه به حراست دانشگاه در ساختمان آموزش به وی اطلاع می دهند که طبق نامه ای که به دانشگاه رسیده است ایشان به همراه پسردائی خود یعنی میلاد صمیمی به علت "اعتقاد به آئین بهائی" اجازه ی تحصیل در این دانشگاه را ندارند.

این در حالیست که مسئولین گفته اند هیچ گونه مدرکی مبنی بر اخراج شما از دانشگاه به شما داده نخواهد شد و نمرات نیز بدون مهر و امضای دانشگاه به ایشان تحویل داده خواهد شد.

قابل ذکر اینکه شکوفه درخشانیان با معدل ۱۸/۴۴ به عنوان شاگرد ممتاز و رتبه ی اول معدل کل این رشته در بین هم ورودی هایش در این دانشگاه مشغول به تحصیل بوده است.

۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

نامه وحید تیز فهم






کودکی 9 ساله بودم که پدرم را به خاطر اعتقاد داشتن در مهرماه 1360 در شهر ارومیه دستگیر و به زندان انداختند. یادم می‌آید آن روز صبح که مأمورین به منزل ما آمدند؛ روز غریبی بود! آخرین روزی بود که پدرم را در کنارم داشتم. در آن روز مادرم و برادر کوچکم هوشمند به مسافرت رفته بودند. من و دو خواهرم، دو عمه‌ام و پدرم در منزل بودیم. صبح آن روز قبل از آنکه به منزل ما هجوم بیاورند به منزل آقای جلال پیروی رفته بودند. همسر ایشان با منزل ما تماس گرفتند و خبر آمدن مأمورین را دادند ولی پدرم با خونسردی کامل گفت که فرار نمی‌کند، جایی نمی‌رود و کنار ما خواهد ماند؛ آنچه مقدر است پیش خواهد آمد. پس از ساعتی زنگ در زده شد و مأمورین امنیتی آمدند و پس از تفتیش منزل و جمع آوری تمامی کتب دینی، اوراق، آلبومها، عکسها، و سمبلهای مذهبی به پدرم گفتند که آماده رفتن باشد. وقتی ما پرسیدیم چه زمانی پدرم باز خواهد گشت؟ آنها گفتند: بزودی. یکی دو روز بیشتر از ما دور نخواهد بود. پدرم به مأمورین اصرار کردند که آلبوم عکس من و برادرم را با خود نبرند چرا که ما به آلبوم عکسهایمان وابسته‌ایم و دوستش داریم. یکی از مأمورین که در دوره تحصیل، شاگرد پدرم بود پذیرفت و این شد که تنها آلبومهای عکس باقیمانده از یورش مأمورین، آلبوم من و برادرم است. ولی آن یکی دو روزی که به ما قول داده بودند که پدرم را آزاد خواهند کرد و به خانه باز خواهد گشت، هنوز محقق نشده چرا که حدود 8 ماه بعد در زندان ارومیه، پدرم با اصابت سه تیر به شهادت رسیدند. تیری سه سانت بالای ناف، تیری در بازوی چپ و تیر خلاصی که از گیجگاه سمت چپ وارد و از گونه سمت راستش خارج شد.
پدر عزیزم! دوستت دارم و می‌ستایمت. به تو افتخار می‌کنم که در نبودنت معنی بودن و زیستن را به من آموختی. تحسینت می‌کنم که با ریختن خونت معنی فداکاری و ایثار را برایم ابدی کردی. آفرینت می‌گویم که بین زندگی زودگذر مادی و حیات ابدی، ابدیت را برگزیدی و به من درسی آموختی که با بودنت به این میزان قادر نبودی در اعماق روح وجانم تأثیر گذاری.
یادت همیشه در یادهاست و محبتت در قلبها
روزهای سختی را در زندگی‌ام تجربه کردم و امتحانات فراوانی را پشت سر گذاشته‌ام. ولی تنها چیزی که در زمان ظهور و بروز هر بحران به ذهنم خطور می‌نماید آن است که چطور از این بحران یک فرصت بسازم و آن فرصت را چگونه به یک پیروزی تبدیل کنم! من ساعتها، ماه‌ها، و سالها با چهاردیواری دور و برم در زندان صحبت کردم و درد و دل‌های فراوانی با این دیوارها داشتم. با آنکه محصور این دیوارهای بلندم ولی آرمانهای بلندتر از این دیوارها دارم و آرزوی بزرگی در سر
حال حاضرید با من در این آرزوها شریک باشید؟ آماده‌اید تا دست به دست هم گامهای بلندی به سوی آنچه سالها نوع بشر تشنه رسیدن به آن بوده یعنی صلح، وحدت و محبت برداریم؟ من نقشه‌هایی دارم؛ شما چه؟ لختی بیاندیشید و زمانی به محیط پیرامونی خود نظاره کنید چه برنامه‌ای برای تغییر خود و دیدگاه خود دارید؟ چگونه می‌توانید دیگران را در این تغییر سهیم نمائید؟ زیباترین هدیه شما به انسانهای پیرامونتان چیست؟
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک پلید
که در آن هیچکس نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
پشت دریاها شهریست که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
وحید تیزفهم
زندان رجایی شهر

۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

بیماری شدید عفونی کودک 10ماهه یک شهروند بهایی در زندان



رسام تبیانیان، فرزند ۱۰ ماهه زهره نیک آئین، شهروند بهایی که در بند نسوان زندان سمنان در حال گذراندن دوران محکومیت خود است به علت بیماری شدید عفونی و شرایط نامساعد بند نسوان زندان سمنان به بیمارستان امیرالمومنین منتقل شد.

به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، روز گذشته رسام تبیانیان به سبب تب شدید ناشی از عفونت گوش و ریه به بیمارستان امیرالمومنین سمنان منتقل و در بخش نوزادان بستری شد.

این در حالی است که مسئولین زندان از مرخصی زهره نیک آئین، مادر رسام ۱۰ ماهه ممانعت به عمل آورده و تنها دو مرتبه تحت الحفظ به بیمارستان منتقل و فوراً بازگردانده شده است.

رسام تبیانیان طی ۲ ماه گذشته از ناراحتی های عفونی رنج می برده است و درخواست مکرر زهره نیک آئین برای مرخصی جهت درمان کودک خود بارها با مخالفت مسئولین قضایی رد شده است.

همچنین خانواده زهره نیک آئین بارها به دفتر دادستان سمنان حیدر آسیابی مراجعه و تقاضای ملاقات جهت پیگیری پرونده را داشته اند ولی دادستان طی دو ماه گذشته از ملاقات با خانواده وی خودداری کرده است.

زهره نیک‌آئین (تبیانیان)، شهروند بهایی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق عضویت درجامعه بهایی، تبلیغ علیه نظام و حضور در بین مسلمانان محکوم به ۲۳ ماه حبس تعزیری است. وی در حال حاضر به همراه پسرش رسام تبیانیان که حدود ۱۰ ماه دارد در حال گذراندن دوران محکومیت خود است.

خانم ترانه ترابی (احسانی)، دیگر شهروند بهایی بند نسوان زندان سمنان نیز که به اتهام عضویت در جامعه بهایی و تبلیغ علیه نظام به ۳۰ ماه حبس تعزیری محکوم است به همراه پسرش بارمان احسانی که فقط ۵ ماه سن دارد در حال گذراندن دوران محکومیت خود می‌باشد.

بارمان ۵ ماهه نیز در وضعیت نامساعدی به سر می برد و مشکوک به عفونت خون بوده و تحت شرایط مراقبتهای ویژه قرار گرفته است.

بند نسوان سمنان، ۷۰ زن زندانی را بدون تفکیک جرایم در خود جای داده است. این زندانیان در مساحتی در حدود ۵۰ متر مربع بدون امکانات بهداشتی و آب و غذای مناسب به سر می برند. بنابراین برای نوزادان شیرخواره که بسیار آسیب پذیرند، محیطی بسیار خطرناک محسوب می شود.